اعتماد شکننده است. رازها و دروغها اعتماد را به خطر میاندازند و میتوانند به ما و روابطمان آسیب بزنند - گاهی اوقات به طور جبرانناپذیری.
همه ما «دروغهای مصلحتی» میگوییم. وقتی حالمان خوب نیست، میگوییم «خوبم»، از هدایای ناخواسته تعریف میکنیم، یا حتی دروغ میگوییم که «چک در صندوق است». اما در یک رابطه صمیمی، صداقت عاطفی شامل این میشود که به شریک زندگیمان اجازه دهیم بداند ما چه کسی هستیم. صداقت چیزی بیش از دروغ نگفتن است. فریب شامل بیان اظهارات مبهم یا گنگ، گفتن نیمهحقایق، دستکاری اطلاعات از طریق تأکید، اغراق یا کوچکنمایی، و دریغ کردن احساسات یا اطلاعاتی است که برای کسی که حق دانستن آن را دارد مهم است، زیرا این امر بر رابطه تأثیر میگذارد و آن شخص را از آزادی انتخاب و اقدام آگاهانه محروم میکند. اگرچه ممکن است خود را صادق بدانیم، اما تعداد کمی از ما تمام افکار و احساسات منفی خود را در مورد افرادی که به آنها نزدیک هستیم آشکار میکنیم. آسیبپذیر و صادق بودن نیاز به شجاعت دارد.
هزینه رازها و دروغها
بیشتر افرادی که دروغ میگویند نگران خطرات صادق بودن هستند، اما به خطرات بیصداقتی توجه کمی دارند . برخی از راههایی که دروغ و پنهانکاری باعث آسیب میشوند عبارتند از:
۱. آنها مانع صمیمیت واقعی با شریک زندگی میشوند. صمیمیت مبتنی بر اعتماد و اصالت است - توانایی آسیبپذیر بودن یا «برهنه بودن»، نه تنها از نظر جسمی، بلکه از نظر عاطفی.
۲. آنها منجر به دروغها و غفلتهایی برای پنهان کردن میشوند که به خاطر سپردن آنها دشوار است. این دروغها افزایش مییابند و اگر حقیقت آشکار شود، ممکن است از راز اصلی دردناکتر باشد. هر چه حقیقت بیشتر پنهان بماند، مانع آشکار شدن آن بیشتر میشود، زیرا هر نمونه از پنهانکاری و تمام مواقعی که شریک بیگناه به خیانتکار اعتماد و تکیه کرده است را زیر سوال میبرد.
۳. دارنده راز در لحظات صمیمی با فرد فریب خورده احساس گناه یا حداقل ناراحتی میکند. تمایل به اجتناب از نزدیکی و موضوعات خاص وجود دارد. اجتناب حتی ممکن است آگاهانه نباشد و میتواند شامل مواردی مانند مشغول بودن با کار، دوستان، سرگرمیها یا رفتارهای اعتیادآور و انجام فعالیتهایی باشد که فرصت کمی برای مکالمات خصوصی باقی میگذارد. فریبکار حتی ممکن است برای ایجاد فاصله، بحث و جدل ایجاد کند.
۴. صداقت به عنوان یک هنجار اخلاقی ارزشمند است، اگرچه زمینه و جزئیات آن ممکن است در فرهنگهای مختلف متفاوت باشد. وقتی با پنهان کردن حقیقت، هنجارهای مذهبی یا فرهنگی را نقض میکنیم، اضطراب ناشی از احساس گناه را تجربه میکنیم . علیرغم تمام تلاشهای ما برای پنهان کردن، واکنش فیزیولوژیکی ما اساس کار دروغسنجهای الکترونیکی است.
۵. این نقض ارزشهای ما نه تنها منجر به احساس گناه میشود؛ بلکه بر خودانگاره ما نیز تأثیر میگذارد . در درازمدت، فریب میتواند عزت نفس ما را از بین ببرد . احساس گناه معمولی که میتوانست با صداقت جبران شود، اکنون به شرم تبدیل میشود و حس اساسی عزت و شایستگی ما را به عنوان یک شخص تضعیف میکند. شکاف بین خودی که به دیگران نشان میدهیم و احساسی که در درون خود داریم، بیشتر میشود.
۶. روشهای ما برای مدیریت گناه و شرم ، مشکلات بیشتری ایجاد میکند. ما نه تنها راز، بلکه بیشتر از آنچه هستیم را پنهان میکنیم. ممکن است برای توجیه اعمال خود، کینه بورزیم، کنارهگیری کنیم یا انتقادگر، تحریکپذیر یا پرخاشگر شویم. ما دروغ یا راز خود را توجیه میکنیم تا از تعارض درونی و خطری که تصور میکنیم در صورت آشکار شدن در انتظار ماست، اجتناب کنیم. برخی افراد وسواس دروغ خود را دارند، تا جایی که در تمرکز روی هر چیز دیگری مشکل دارند. برخی دیگر میتوانند احساسات خود را بخشبندی کنند یا اعمال خود را منطقی جلوه دهند تا عدم صداقت را بهتر مدیریت کنند. بخشبندی و انکار، توجیه ("آنچه شریک زندگی من نمیداند به او آسیبی نمیرساند") یا کوچک جلوه دادن ("من فقط یک بار این کار را کردم") دفاعهای روانی هستند که به ما کمک میکنند با تعارض درونی و یک واقعیت نامطلوب کنار بیاییم. آنها میتوانند آنقدر مؤثر باشند که دروغگو متقاعد شود که دروغ گفتن از رابطه پشتیبانی میکند. او ممکن است نخواهد با آسیب یا انتخابهایی که حقیقت میتواند ایجاد کند، روبرو شود.
۷. جای تعجب نیست که تحقیقات نشان میدهد دروغ گفتن علاوه بر پریشانی روانی، منجر به مشکلات سلامتی نیز میشود.
۸. قربانی فریب ممکن است با احساس سردرگمی، اضطراب، عصبانیت، سوءظن، رها شدن یا نیازمندی، به رفتار اجتنابی واکنش نشان دهد. آنها ممکن است به خودشان شک کنند و عزت نفسشان آسیب ببیند. اغلب، قربانیان خیانت برای بهبودی از دست دادن اعتماد و افزایش عزت نفس خود به مشاوره نیاز دارند.
چه چیزی را باید فاش کرد
نظرات در مورد اینکه دیگران چقدر باید «حقیقت» را بدانند، متفاوت است. در برخی فرهنگها، این درک ضمنی وجود دارد که خیانت تقریباً قابل انتظار است - تا زمانی که فرد زناکار محتاط باشد. آداب و رسوم با گذشت زمان تغییر میکند: همجنسگرایی و تراجنسیتی بودن، که زمانی تابو بودند، اکنون آشکارا پذیرفته شده و مورد بحث قرار میگیرند. به طور مشابه، داشتن والدین مجرد یا فرزندخواندگی زمانی مخفی نگه داشته میشد یا فقط زمانی آشکار میشد که کودک بزرگتر میشد. چنین افشاگریهای تکاندهندهای میتواند آسیبزا باشد ، اما ناهنجاریهای گیجکنندهای را در ذهن کودک توضیح میدهد. امروزه، بسیاری از خانوادهها به جای آن، فرزندخواندگی آشکار را انتخاب میکنند.
ما حق داریم در مورد میراث خود، به ویژه به دلایل پزشکی، اطلاعات داشته باشیم. رازهایی در مورد چیزهایی مانند اعتیاد ، جرم و جنایت و بیماریهای روانی میتواند منجر به خطرات واقعی، همراه با شرم مزمن و اختلال در عملکرد خانواده شود. کودکان از قبل «میدانند» که چیزی اشتباه است، اما انکار، اعتماد به نفس و توانایی آنها در آزمودن واقعیت را تضعیف میکند.
در یک رابطه جنسی ، ما حق داریم به دلایل عاطفی و همچنین پزشکی، از نیت و وفاداری شریک زندگی خود آگاه باشیم. اغلب، شرکای وفادار این نیاز و آسیبپذیری خود را در برابر آسیبهای عاطفی توجیه یا انکار میکنند. با نپرسیدن سوال یا بیان نکردن نیازهای خود، آنها به همان دلیلی که فرد خیانتکار صادق یا پنهانکار است، فریبکاری را ممکن میسازند و در آن تبانی میکنند - تا اوضاع را به هم نریزند و رابطه را به خطر نیندازند. وقتی خیانتی رخ میدهد، حتی اگر زوج در کنار هم بمانند، بذر بیاعتمادی باقی میماند و گاهی اوقات رابطه را مسموم میکند.
از طرف دیگر، ما حق حفظ حریم خصوصی را نیز داریم. حتی در صمیمیترین روابط، افشای مکالمات با درمانگر، دوستان نزدیک و بستگانمان باید با احتیاط انجام شود.
چه زمانی و چگونه افشا کنیم
اینکه چه چیزی، چه زمانی، چرا و چگونه افشا میکنیم، همگی عوامل ضروری هستند. زمان، تأثیر و انگیزههای ما باید با دقت بررسی شوند. افشای کامل ممکن است برای بازسازی یک ازدواج از هم پاشیده ضروری باشد . مطالعات همچنین نشان میدهد افرادی که عزت نفس خوبی دارند و نظر مثبتی نسبت به شریک زندگی خود دارند، احتمال بیشتری دارد که او را ببخشند . با این حال، دلایل قانعکنندهای برای افشای یک رابطه نامشروع که مدتها پیش تمام شده یا رابطهای که در حال حاضر داریم و قصد پایان دادن به آن را نداریم، چیست؟ در مورد اول، آیا برای تعمیق صمیمیت متقابل است؟ در مورد دوم، آیا برای اجتناب از آن است یا برای تحریک طلاقی که از شروع آن میترسیم؟ افشای نارضایتی ما در رابطه ممکن است گفتگوی ضروری باشد که اگر زودتر مطرح میشد، از این رابطه نامشروع جلوگیری میکرد.
برای همه افراد درگیر، درد پنهانکاری، درد ناشی از رویداد اولیه را تشدید میکند و هر چه فریب بیشتر ادامه یابد، به عزت نفس آسیب بیشتری میرساند. در حالت ایدهآل، قبل از افشای حقیقت به شخصی که به او دروغ گفتهایم، مفید است که اشتباهات خود را پذیرفته باشیم؛ در غیر این صورت، شرم و گناه ما میتواند مانعی برای همدلی واقعی با شخصی باشد که به او آسیب رساندهایم. ابتدا، با کسی که به او اعتماد دارید و قضاوت نمیکند صحبت کنید یا به دنبال مشاوره باشید. اگر خودمان را بخشیده باشیم، در موقعیت بهتری برای پاسخ به سؤالات و مواجهه با خشم و احساسات جریحهدار شدهای که ایجاد کردهایم، قرار داریم.
هر مورد خیانت منحصر به فرد است. آسیبها و عوارض احتمالی که دروغگویی و همچنین افشاگری را احاطه کردهاند، مواردی هستند که باید هنگام دروغ گفتن و پنهانکاری در نظر گرفته شوند. تفکر پیشاپیش در مورد عواقب اعمالمان برای خودمان، عزیزانمان و روابطمان مستلزم درجهای از خودآگاهی است، اما میتواند از رنجهای غیرضروری جلوگیری کند.
قربانیان خیانت
وقتی حقیقت آشکار میشود، اغلب روشنگر است. این میتواند به طرف مقابل کمک کند تا رفتارهای قبلاً غیرقابل توضیح یا گیجکنندهاش را درک کند. در عین حال، کشف این که کسی که دوستش داشتیم و به او اعتماد داشتیم به ما خیانت کرده است، میتواند ویرانگر و آسیبزا باشد. این میتواند تصویری را که از شریک زندگیمان داریم، و همچنین اعتمادمان به خودمان و حتی خود واقعیت را از بین ببرد. متأسفانه، قربانیان خیانت اغلب خود را سرزنش میکنند. اگر رابطه خوب پیش نمیرفت، هر دو طرف مسئولیت دارند که صحبت کنند و مشکلات را برطرف کنند. اگرچه بررسی رفتارمان برای درس گرفتن از آن ممکن است مفید باشد، اما ما هرگز مسئول اعمال یا قصور شخص دیگری نیستیم.
یک میل طبیعی برای جستجوی توضیحات و دانستن حقایق بیشتر وجود دارد. زوجهای آزرده شروع به مرور جزئیات رویدادها و مکالمات قبلی میکنند و به دنبال سرنخهای نادیده گرفته شده و شواهدی از دروغها میگردند. آنها ممکن است به طرز دردناکی به این نتیجه برسند که آنها و شریک زندگیشان در دو واقعیت بسیار متفاوت زندگی میکردهاند، واقعیتهایی که زمانی معتقد بودند مشترک هستند. اگر رابطه پایان یابد، هر دو طرف ممکن است از شرم و سرزنش رنج ببرند و غم و اندوهشان تشدید شود .
برای مشاوره با زوج درمانگر خوب در تهران با گروه ویان تماس بگیرید
حتی اگر رابطه دوام بیاورد، وقتی اعتماد از بین میرود، نوعی فقدان وجود دارد. مانند تمام فقدانها، اولین واکنش ما انکار است، اگر نه انکار واقعیتها، انکار شدت ضربه. ممکن است پذیرش حقیقت زمان ببرد. هر یک از ما برای التیام و ایجاد صلح با خود، عزیزانمان و واقعیت آشفتهای که زمانی امن و قابل پیشبینی میدانستیم، معنای متفاوتی به واقعیتها نسبت خواهیم داد.
- ۰ ۰
- ۰ نظر